هوا که رو به گرمی میره ناراحت کننده است کلا ،این منظره های برفهای خاکستری و آبی و کثیف در حال آب شدن خیلی دلگیره ، تا آخرهای اسفند هم خوبه ولی بعدش ابتذاله همه اش ، حتی اینجا با این زمستونهای طولانی
درک جدیدی اتفاق نمیفته برام ، پاییز همچنان همون نسیم خنکیه که یه لحظه از پای یه دیوار آجری تو خیابون ولیعصر برگهای زرد خاک گرفته رو تکون می ده و بهار همون صبح زود روزهای آخر اسفند تو جیروده، وقتی که همه خوابند و میرم دم در برای دمیدن سبک ترین هوای دنیا.
از فراغ مکان نمی نویسم که راه نه آن است و نه این، بلکه سنگینی تمایل برای زیستن چند باره زمان هاست.
سلام
به به! میبینم که دست به نوشتن نمودندی
ای ول